..شیدستان.. شریف ..

..سرزمین روشنایی..بسوی صلح.آزادی.دموکراسی.وجامعه مدنی..

..شیدستان.. شریف ..

..سرزمین روشنایی..بسوی صلح.آزادی.دموکراسی.وجامعه مدنی..

با دهانی خوشبو..

 

محبوب زیبایم را 

 

با کلماتی لطیف 

 

با دهانی خوشبو  

 

و جانی شیفته 

 

می ستایم.. 

 

حرم قدیمی..

 

حرم امام رضا(ع) در سالهای 60  

 

که من از آنجا خاطره ها دارم.. 

 

 

 

وجودم..

 

  

  

 

وجودم به تمامی گیتاریست..  

 

و زیبای شرقی ام 

  

بر شش تار مرتعش اش 

  

پنجه می ساید ...  

 

 

به یاد رامی ..

 

 

 

  

           پاییز ۷۱ ـ  منزل رامی / میدان یادبود .. 

 

  

 

 

   

   حیاط منزل ـ و باغچه ی کوچکش.. 

 

 

وصیت مولانا..

   

   

 

شما را سفارش می کنم به ترس از خدا در نهان و عیان 

 

و اندک خوردن و اندک خفتن و اندک گفتن 

 

و کناره گرفتن از جرمها و جریرتها 

 

و روزه داشتن و نماز برپا داشتن 

 

و فرو نهادن هواهای شیطانی و خواهشهای نفسانی 

 

وشکیبایی بر درشتی مردمان 

 

و دوری گزیدن از همنشینی با نابخردان وسفلگان 

 

  

   

 

و همنشینی با نیکان و بزرگواران 

 

همانا بهترین مردم کسی است که برای مردم مفید باشد 

 

و بهترین گفتار کوتاه وگزیده است 

 

و ستایش از آن خداوند یگانه..  

 

 

 

 

جمیله بوپاشا بانوی مجاهد..

  


 جمله معروف او در زندان فرانسوی ها این بود: هنگامی که خلق اراده زندگی میکند سرنوشت باید به او بگوید چشم . شبهای تاریک باید رخت بربندد و زنجیرها باید از هم بگسلد .

جمیله بوپاشا (زاده ۱۰ فوریه ۱۹۳۸) از اعضای مهم جبهه آزادیبخش الجزایر بود که برای آزادی الجزایر تلاش می‌کرد. بوپاشا در سال ۱۹۶۰ دستگیر و در فرانسه زندانی و شکنجه شد و با استقلال الجزایر آزاد شد.


وی فرزند عبدالعزیز بن محمد انقلابی الجزایری است و در سنت لوژن الجزیره متولد شد، او عضو و چریک مبارز جبهه نجات ملی الجزایر بود که در زندان حسین دی به وسیله آتش سیگار، شوک الکتریکی و ... شکنجه و با بطری به وی تجاوز شد. زندانبانهای او که مردان نظامی فرانسوی بودند به شدن و وحشیانه او را آزار داده و بی رحمانه او را مورد تجاوز قرارداده بودند ولی جمیله از موضع و سنگر خودش کنار نکشید تا اینکه یک وکیل زن فرانسوی خود به دفاع از او برخاست و جملیه را از زندان رهایی داد. دادگاه جمیله بوپاشا به یکی از جنجالی‌ترین محاکمات فرانسه و الجزایر تبدیل شد.     

 

 1390/11/06 - 10:57

 

زنان الجزایری در طول زمان سلطه فرانسویان اشغالگر، با وجود چشیدن طعم عذاب و سختی در جنبشها، سستی ننموده و با کمال ایمان برای دستیابی استقلال و سیاست ملی، پیش قدم بوده اند. مشارکت آنها در این جنبشها خود دلیلی است قاطع بر آگاهی و پایبندی آنان به ارزشهای حضوری و التزام آنها به اصول عالیه کشور، و در طول 132 سال، در جنبشهای علنی و مخفی علیه استعمارگران فرانسوی شرکت داشته اند. آنان مشارکت در فعالیتهای انقلابی را بر خود واجب می دانستند. 

 

2f511dc1-7b27-4921-b65e-37b3d4e3cab3.jpg 

حضور زنان مبارز در انقلاب الجزایر بسیار مشهود بود. جمیله بوپاشا، صحیه، حسیبه بن بوعلی، بهیه و جمیله بوجرید، در تاریخ مبارزات انقلاب الجزایر جایی مخصوص دارند. این زنان یا در مبارزه نابرابر رژیم استعمارگر فرانسه سلاح بر کف، جان خود را از دست دادند، یا بعد از تحمل شکنجه های فراوان به شهادت رسیدند. نقش زن الجزایری در روند استعمارزدایی از الجزایر به قدری اهمیت داشت که استمعارگران می گفتند «اگر بر زنها پیروز شویم، باقی چیزها به دنبال آن درست خواهد شد.»

 

بحرین... آیات القرمزی...

 

 

 

این روزها دلم خیلی برای آیات القرمزی تنگ می شود با آن شعرخواندن هایش.. 

 

اگر چه بسیاری پس از آیات پرپر شدند.. اما صدای او را همیشه میشنوم 

 

و فریادهای زینب وارش را... یادش گرامی 

 

نفرین بر آل پلید خلیفه... 

 

ناجی آمد..

    

بعد از ساعتی انتظار بالاخره قایق آمد.. در این مدت دخترکوچولوها کلی سنگ رنگی 

 

و گلهای رنگی جزیره را جمع کرده و خوشحال بودند.. همه سوار شدند ..کوچک و 

 

بزرگ از آمدن قایق خوشحال بودند..  

 

دریا موج بود از صبح که آمده بودند جزیره   بدتر شده بود 

 

با هر موج همه جیغ میزدند .. خوب که از جزیره دور شدند 

 

ناگهان موتور قایق خاموش شد.. در آن هوا با خاموش شدن قایق 

 

حس بی پناهی به آدم  دست می داد.. دل همه فرو ریخت.. 

 

بعد از نیم ساعتی هول و هراس  وحشتناک بالاخره  قایق ناجی آمد.. 

 

دختر کوچولوها و پیرزنها و زنهای جوان از خوشحالی جیغ کشیدند.. 

 

مردها و پیرمردها و پسرها هم خوشحال شدند.. 

 

اما کسی نفهمید چی شد که با آمدن ناجی  

 

قایق ناگهان چپه شد.. 

 

وشد آنچه نباید میشد... 

 

کسی نمی داند دخترکوچولوها و پیرزنها  

 

چگونه زیر آب جیغ کشیدند... 

 

به یاد مردی که اسطوره بود اما..

   

 

     

به یاد مردی که اسطوره بود  اما ...  

فرا رسیدن عصر پایان اسطوره ها را باور نداشت... 

 

اینها را در باره لیبی می دانستید؟
 
 
برخی حقایق در باره لیبی و قذافی که رسانه های دیگر از انتشار آن خودداری میکنند. 
 
 
-بدون بهره به مردم لیبی وام داده می شود
- دانشجویانی که در رشته های تخصصی آموزش می بینند از دریافت یک دستمزد معمولی بهره می برند تا آموزش آنها تمام شود
- اگر کسی قادر نیست کار پیدا کند دولت تمام حقوق اورا تا زمانی که کار دیگری پیدا کند می پردازد (حقوق دوران بیکاری)
- آن هنگام که کسی ازدواج میکند زوج بطور مجانی صاحب یک آپارتمان مجانی از سوی دولت می شود.
- هرکسی می تواند در هرجای دنیا به تحصیل اشتغال پیدا کند در آنصورت دولت 2500 یورو به اضافه هزینه اتومبیل را به او می دهد
- اتومبیل ها به قیمت تمام شده کارخانه فروخته می شوند
- لیبی به هیچ کشور یا دستگاهی بدهکار نیست حتا یک سنت. طلبکاری برای لیبی نیست.
- آموزش رایگان برای همه شهروندان
- 25% از جمعیت لیبی دارای تحصیلات دانشگاهی هستند
- گدا در شهر ها نیست، بی خانمان و کارتن خواب نیست تا زمانی که بمباران های اخیر آغاز شد.
- نان در لیبی پانزده سنت (کمتر از یک چهارم دلار) است

بگو چرا آمریکا و دیگر کشور های سرمایه داری لیبی را دوست نمی دارند. قذافی تمایلی برای دریافت وام از بنیاد پولی جهانی یا بانک جهانی که از بهره بالا برخوردار است ندارد. در زبان ساده تر لیبی یک کشور مستقل بود! این یکی از دلایلی است که جنگ با لیبی آغاز شده است.
قذافی ممکن است یک دیکتاتور باشد اما این مسئله نمی تواند و نباید مشکل آمریکا ویا کشور های دیگر بحساب آید. قذافی تنها کشوری است که تولیدنفت میکند ولی پول آنرا نه دلار آمریکا ونه یورو را می پذیرید بلکه طلا را جایگزین آن کرده است.
 این می تواند دیگر کشور های جهان را به ورشکستگی بکشاند زیرا کشور های غربی اغلب ذخیره طلا به اندازه کافی ندارند تا در مقابل پول های بی رویه ای که چاپ میکنند    
پشتوانه ای باشد.  
 
جمله آخر قدافی خطاب به قاتلش : من پدر شما هستم. من پدر ملت لیبی هستم. شما نباید با پدرتان اینچنین برخورد کنید!»   
 
 

می اندیشم..

 

 

 

می اندیشم  که شاید 

 

                       خواب بوده ام 

 

                                      خواب دیده ام...