شب تیرهگی و ظلمت شب توفان و تگرگه
شب شعلههای خاموش شب چکمههای مرگه
توی هیهای تب و ترس تو صدا و من ترانه
چه طلوع باشکوهی تو نسیم و من جوانه
زیر شلاق شقاوت تازیانههای تزویر
باز دوباره توی دلها گر میگیره بانگ تکبیر
توی شب شکنجه و تب بی تو من خوار و اسیرم
با تو ای همیشه نایاب باز دوباره جون میگیرم
هشتم شهریور ۸۸