در ازدحام اندوه
و در این شلوغبازار حیله
ما ..
هی .. همدیگر را گم می کنیم
نه تو حواست هست
نه من ..
شبچراغی که چشمان توست..
و تاب می ستاند از دل
عشقی که در گمان توست..
مرا به آسمان می خوانی
به آبی بی ادعای دل
به مسلخ حرص وآز
به فراز بلند مهربانی
به استغنای نیاز..
و ستایش تو
در نفسها جاریست..