..شیدستان.. شریف ..

..سرزمین روشنایی..بسوی صلح.آزادی.دموکراسی.وجامعه مدنی..

..شیدستان.. شریف ..

..سرزمین روشنایی..بسوی صلح.آزادی.دموکراسی.وجامعه مدنی..

برای صلح..

برای صلح زندگی میکنم  

 

 برای عدالت می کوشم  

 

و برای آزادی 

 

 میمیرم..  

 

 

پاسخ من..

آنگاه که راست، از دنده ی چپ برخاست 

روزی که به چشم ها سیاه، شد ماست 

خیرخواهان ، شدند ،  فتنه گر ،  همگی 

این ، پاسخ من... به کودک فرداهاست..

یکسال گذشت...

 از روز خوبی که میتوانست سرآغاز روزهای خوبتری باش 

 یکسال گذشت...   روزی همه کوشیدند وحدت ویکپارچگی  

 ملتی بزرگ را عینیت بخشند..    

  اما روز بعد از آن همه چیز به گونه ئی دیگر رقم خورد 

 آنگونه که خواست و مصلحت ما نبود و آرزوی آنانی بود  

دیدن ملتهای متحد کابوس شان است.. 

 وچنین شد که همگی با تلاش فراوان و هماهنگی کامل 

 با دشمن فرضی وحدت ملی کشور خود را نشانه رفتیم.. 

 همان که کشف بزرگ رهبر فقیدمان بود! .. وحدت کلمه.. 

 و علاوه بر آن در این یکسال کودک وار دستاوردهای سی 

 سال گذشته خود را بر باد دادیم.. 

 و هنوز بازی ادامه دارد .. تا نابودی کامل همه چیزمان.. 

 خوش به حال ما وملت بزرگمان.. و دست مریزاد به  

سیاست مردان زیرکمان.. 

                                    قضاوت تلخ تاریخ در انتظارتان.. 

      

 

کوتاه سخن..

*

مهر

   یعنی که قفسدار

          قفس را بفروشد

                      برود ناز قناری بخرد..


**

زخم های آدمیان،

     چینی بر پیشانی زمان 

              و خوشی هاشان                           

       تبسمی ست در ذهن خدایان..


***

بی عدالتی،

عجوزه ایست که دوست دارد

  همیشه با لباس فرشته عدالت

        خود را به دیگران بنمایاند.. 

سیدحسن خمینی هم از پدر و پدربزرگش...

 

 

...هنوزبیست سالی از رحلت امام بزرگوار ما نگذشته است...

... مهم نیست تا بوده همین بوده.خداوند مرا با امام وفرزندانش محشور...

... عده ئی اندک نمیخواهند سخنان من را بشنونند اما شاید دیگرانی... 

 

این سه جمله ی سیدحسن خمینی نوه بنیانگذارچمهوری اسلامی ومعمارسیستم

ولایت فقیه عادل جامع الشرایط است که درسالگرد درگذشت پدربزرگ فقیدش

با بغض ادا کرد و دل من یکی وشاید خیلی ها را سوزاند. والبته نشان داد که

نه! چیزهایی از پدر وپدر بزرگش با خود دارد وآنجورکه عده ئی فکرمیکردند

هم په په نیست..   

  

اما این سه جمله به اندازه سه ساعت سخنرانی قویترین سخن رانان سی سال

گذشته روشنگر و پرمعنا بود.. شاید بخاطرآنکه ازدلی شکسته برمی آمد..

البته اگربصیرت اضافه برمضاعف کرکره ی درک مان راپائین نکشیده باشد..

بگذریم.. البته من قصد هواداری از سیدحسن خمینی و یا بنای طرفداری

جوانانه ازموسوی وکروبی را مثل جوگیری ساده دلانه روزهای انتخابات

دهم ندارم..چرا که خوشبختانه عمری ازمن گذشته و رفتارهای سیاسی غیر

قابل پیش بینی را از سیاستمردان کشورم بسیار دیده ام.. اصلا که می تواند

پیش بینی کند چند هفته یا چند روزدیگرقراراست خاتمی وکروبی وموسوی

 وحتی سیدحسن خمینی به سرنوشت مسعود رجوی و بنی صدر وقطب زاده

و منتظری و دیگران دچار شوند.. و یا فرارکنند..  

آنوقت جوانان بیچاره را

 

بجرم آنچه افتد و دانی روانه ی سینه ی نیستان اعراب کنند..

 تاریخ را هم کم نخوانده ام مگر امیرکبیربدبخت و مصدق بیچاره جرمشان

 چه بود که ما ملت سلحشور آن بلاها را بسرشان آوردیم..

چرا دور برویم... مگر پدربزرگ سیدحسن خمینی ویا پدرمخلص وخدمت

گذارش چه هیزم تری به آن عده ی اندک و یا فرمان فرمایان شان فروخته

بودند که سزاوار آن رفتارها با خود وپسر و نوه ونتیجه اش شد..

وما که باشیم ..ما که نه سر پیازیم نه ته پیاز.. و نه از پیازخوشمون میاد..

البته این پست را برای خودم نوشتم که یادم نرود.. چون ازلحاظ ساده دلی

وجوگیرشدن اگر نگویم مضاعف ولی در اوجم بعضی وقت ها..

 وقصد اشاعه فلان ونیت مشوش کردن بهمان را بهیچوجه نداشته ام.. 

قسم میخورم.. 

.

این خلیج فارس هم مثل غزه و فلسطین..

 

 

 راستش  را بخواهید این خلیج فارس هم

 مثل غزه و فلسطین این روزها برای عده ئی ناندانی خوبی شده است

از آنطرف شیوخ بدبخت منطقه را سرکیسه میکنند که این خلیج عرب

است از اینطرف هم عده ئی زرنگ سادات خوشبخت ایرانی را با نام

سمینار وکنفرانس و یادمان و غیره می چاپند که این خلیج فارس است.

خلیج هرچه میخواهد باشد مهم اینست که ما حدود هجده جزیره در این

خلیج نکبت داریم که عموما در حاکمیت مارها و عقربها و ملخهاست

وآن عربهای مدعی که تاریخ آدم شدنشان به پنجاه سال نمیرسد وبیشتر

از هرچیز به انقلاب ما مربوط میشود یکی دوتا جزیره دارند و به قیمت

نابودی اکوسیستم خلیج وپول مفت نفت دارند جزیره احداث میکنند..  

اما به ما ربطی ندارد ماجزایرمان را داریم وحاکمیت مطلق بر خلیج و

منطقه اگربخواهیم و قدرتمند وقوی باشیم..نیازی به جنجال و خاله زنک

بازی هم نیست.عربهایی که پول میدهند تا دیگران خشتکشان رابالابکشند

ادعای خوزستان و محمره هم کردند و ناجوانمردانه با کمک چهل کشور

جوانان ما را بخاک و خون کشیدند اما مگر غیرت ایرانی به کسی اجازه

دست درازی به خاکش را میدهد.اما این شیوخ مخنث الجد خودنیزمیدانند

 که یارای مقابله با ایرانی را ندارند و این خزعبلات را برای روزی

بلغورمیکنند که با ناجوانمردی دیگری دست دردست اربابان فرامنطقه ئی

خود ایران را به ضعف و اضمحلال بکشانند وآنگاه که شیر را به خاک

نشاندند دم شیر هم نصیب این خبائث شود.. هرگز چنین روزی به روزگار

مباد.. وایرانی باید از چنین روزی بترسد. که همه نامردمان جهان چشم

به ضعف و اختلاف او دوخته اند. و نیز از تنبلی و نابخردی چندین ساله

خود باید بهراسد که چرا اینقدر از زمان عقب افتاده است.. وچرا راحت

دیگران سرش را به بازیهای کودکانه گرم میکنند.. وگرنه نام خلیج هرچه

میخواهد باشد مهم قدرتمندی ایران و سربلندی ایرانی ست که هیچکس

 برای آن اهمیت قائل نیست. چقدر متاسفانه ایرانیان کودک وار مال ومنال

حیثیت وغیرت ومردانگی و آبروی خود را سی سال خرج آبادی امارت

دبی وابوظبی کردند و دم ازفردوسی و کورش و داریوش زدند.  

 

 

 این قبیل اعمال نابخردانه ماست که بچه مخنث ها را گستاخ کرده است.

وگرنه خلیج را هرچه میخواهند بنامند که آنهم تاریخچه ئی مستند دارد و

نیازی به جار و جنجال و پول حرام کردن نیست که ما درپول نابجا خرج

کردن متاسفانه سابقه ی دیرینه ئی داریم که هنوز هم ادامه دارد..

  واگرما چنین کودکانه و کودن وار به بازی خود سرگرم شویم بعید نیست

 که خود نیزازبازیگران نقشه های شوم انگلوساکسون های پلید و زیاده خواه

 برای ایران و ایرانی شویم.وآنروز را پیشاوریم که اعراب اکنون خوابش را

می بینند و اربابان شان برای آن روز طرح می ریزند.

پس ایرانی بیدارشو.. کورش سالهاست خوابیده..      

                                                                          11/3/1389

 

به آوازی..

 

در من به شعری ریشه کن

        در من به آوازی برآ

در من به وجد آور به شوق و فر

        ذرات پیدا نهان را.

 

در من بپا کن شورشی

جان را بیاکن از خوشی

در من به آهنگی به رقص آور

                 جهان را..

بر بوریای بیم..

 

تو سفید بخت ترین مرد زمینی بی شک

                     که با خدا و خورشیذ رابطه داری.

و من ماندلائی اسیر      تنها و ناگزیر

در رودآیلند قهر تو       ناچار و دچار

                  تلخکام و کریم

بنشسته پر امید بر بوریای بیم

به فرو خوردن خشم خویش

                   از بغض تو.

تو اما مومن به سیادت خود

بر تخت برتری همنوعان عبوست نشسته ای

        بی مروت     بی مدارا.

        و من در بند   بی لبخند

        خسته و درهم شکسته

                       پر بسته.

تو نیز چون پیشینیان

بر سیاهی بخت سرسری ما

صحه گذاشته ای  نامهربان خدا را.

و من چه توانم کرد  جز که تو را ببخشایم

و مایان چه خواهند کرد

جز که تو را ...

                                  

                                           28/2/88

 

برای احمد..

  

برای از تو گفتن . احمد

کلمه لال میشود و  بی لام

گچ های نشسته بر دل تخته سیاه

بر این کویر پر پهنا

 ذرات گچ های معلق در فضا

در این برهوت بی معنا

خاک صحنه ها

خاک صحنه ها . احمد

شش های تو را نشان گرفته بودند..

              ******** 

چه بگویم

مرثیه گوی هنرمندان درگذشته شده ام

از بس که غربت این قبیله آزارم میدهد

هیچکس چشم دیدنشان را ندارد . احمد

واین چشم دیدن نداشتن

در بین خود افراد قبیله نیز

به رسمی دیرین بدل گشته

     **********

آن جوانمردی های جوانان خیابان برق

آن رفیقداری های سرشار از صداقت و پاکی

آن همدلی های پر از سادگی

آن فضای لبریز از استغناء

آن عطر گل ابریشم و بوی ریحان و نعناع

آن شور وشوق مواچ پسران آفتاب سوخته

آن شرم نازنین درنگاه دخترکان دریا

احمد ازچه بگویم..

        **********

واین شهر بی در وپیکر که عشق قبیله مان بود

یکایک.دلسوزان و نام وران فرهنگ خود را

 به خاک نشاند

 و با چشمان تیز خود دیدی . احمد

که به یاد رامی پرآوازه اش

ساختمان ملکه آسمانها را ساختند

و به یاد صالح بی ریایش

عمارت بزرگ پاسارگاد را

و به یاد حسن قرار است

شهربانی را با خاک یکسان کنند

و عمارتی درخور بسازند..

         **********

آن چشم های خیره به راه

بی دغدغه ی جلال و جاه

با نگاه تیز و یوزانه ی خود

انتظار قدمهای پرهیبت مردانی را داشت

که صولت جوانمردی شان

گرده های زمین را بلرزاند

و فروتنی مومنانه شان

آسمان را به تکریم وا دارد.

احمد تو شاگردانت را اینگونه می خواستی

و اکنون فرزندان و برادران و شاگردان تو

وارثان این پیام انسانی تو اند..      

 

                                   17/2/89  علی رضائی شریف 

این روزها..

 

این روزها علاوه بر واژه های جنگی که میدانستیم

مثل جنگ شهرها جنگ نفتکشها جنگ سرد جنگ

چریکها و... جنگ روزها نیز باب شده است..

که نمونه های زیادی از آن در تقویم ما وجود دارد

که یک روز خوب است ویک روز بد.. یک روز

 محبوب است و یک روز منفور..

مثل 11 اردیبهشت و 12 اردیبهشت .. که برای از

میدان به درکردن 11 اردیبهشت که روزجهانی کارگر

بیچاره است  از یک هفته قبل روی 12 اردیبهشت

که روز معلم نامگذاری شده و شهیدمطهری تبلیغات

شدیدی صورت میگیرد و گرد وخاک معلمها حسابی

کارگر و حقوق نداشته اش را از یادها می زداید..

مورد دوم هم روز دوم خرداد.. و سوم خرداد است..

که چند سال است حسابی سوم خرداد و رهایی

خرمشهر که حقیقتا روزحماسی بزرگی در تاریخ

ماست.. برای محو کردن روز دوم خرداد که روز

حماسی دیگری در تاریخ ملت ایران است.. اهمیت

پیدا کرده واز یک هفته قبل روی آن آتشباری تبلیغاتی

می شود..اما آیا می توان اهمیت دوم خرداد را در

میان جنبشهای اجتماعی مردم ایران از خاطر برد.

سوم خرداد روز غیرت ومردانگی و غرور ایرانی و

سوم خرداد هم روز اوج شور وفرزانگی و  شعور

ایرانی است.. ونمی توان با تکیه بر یکی دیگری را

بیرنگ کرد.. همچنان که کارگران را نباید با

چوب معلم راند واز میدان بدر کرده و حقوقشان را

نادیده گرفت. و روزهای دیگری که سعی میشود

برای آنان هم معادل آفرینی شود..

 اما آیا روزهای به زعم عده ای خوب

میتوانند روزهای بد را نیست و نابود کنند..

 

۲.خ

زنده باد خاتمی.. که در گوش سنگین زمان زمزمه میکرد.. 

زنده باد مخالف من.. 

دوم خرداد.. اوج شور و شعور و آگاهی 

و شوق و شعف آزادیخواهی گرامیباد..