..شیدستان.. شریف ..

..سرزمین روشنایی..بسوی صلح.آزادی.دموکراسی.وجامعه مدنی..

..شیدستان.. شریف ..

..سرزمین روشنایی..بسوی صلح.آزادی.دموکراسی.وجامعه مدنی..

غمنامه

چه روزهایی است این روزها

می نویسم برای اینکه رها شوم

به یاد روزهایی که برای رهایی می نوشتم

چیزی از درون می خورد مرا

آری همان خرچنگ کذایی ،  همان لعنتی 

 چه تلخ است این روزهای پیش از باران

چه احساس تلخی دارم

توان نوشتن را از دست داده ام

چه برسد به سرودن

آن شور وجذبه  آن حال و هوا

کی بر خواهد گشت نمی دانم... 

اگرشعر مرا در این خارزار

 در این کویر رها کند

بی پناه ترین خواهم بود

اگر شعرمرا نسراید

خواهم افسرد  خواهم مرد

از درون متلاشی شده ویک دنیا 

آرزوی آزادی را...

 به سوی نور خواهم برد... 

چه روزهای غم انگیزی 

نمی دانم چگونه آن من

 از من گریخت

ای کاش به دیگران معرفی اش نمی کردم

ای کاش با هرکسی همنشینش نمی کردم 

آی باران 

تا بیایی جانم را به لب رسانده ئی 

مثل همیشه چه رویائی بود شهریور و مهر

و چه تلخ است آبان و آذر 

 

وچه شادی بخش است بوی بهمن و اسفند

وچه زیباست فروردین و اردیبهشت

و خرداد  خورداد 

وچه زجرآور خواهد بود دوباره

آمدن تیر و  مرداد  بد 

دلم برای چه تنگ است نمی دانم...

احساس تلخی وجودم را فراگرفته 

ای کاش نسیمی بوزد

ای کاش بارانی ببارد

از این همه آدمهای رنگارنگ که می بینم

ویکیشان را نمی شناسم

و با هیچکدامشان احساس همراه بودن ندارم

بدم می آید....

صمیمان دیروز نیز صمیمیت را از دست نهاده اند

دلم برای که تنگ است نمی دانم 

برای من که از من گریخت

برای شعر که دیگر فراموشم کرده

یا برای دستی که بوی دوستی می داد

چه روزهای تلخیست این روزها... 

... نکند من هم مثل بعضی ها سرم به جایی خورده

ویا شاید مثل خیلی ها چیزی به سرم خورده ...

نمی دانم هرچه هست منگم وگیج  شاید از بلندای رویائی پائینم انداخته اند...

شاید .. نمیدانم ..

من هی چ چی ز نمیدانم ....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد